سکوت یک نگاه

فریاد هم که می زنی

تنها سکوتت را می فهمند


مردمانی که نمی دانند

سکوت یک نگاه

عشق یک دل را فریاد می زند


وقتی دل ها ساکت اند

با نگاه فریادها به جایی نمی رسیم


کاش می شد به حرمت آن افسانه های عشق

حتی برای لحظه ای...

نگاهمان را آرام کنیم


شاید...

پس از قرن ها!!!

دوباره دل هایمان به تکاپو درآیند


شاید...

دوباره لیلی زاده شود


ومجنون به هوای او

آدم شود

و...

سیب بچیند

قلبم برای عاشقی کافیست

می خواهم عاشق شوم اما. . .

نگاه نمی کنم چشمانت را


تنها قلبت را می بینم

چشمانت باشد برای بعد. . .


کافیست لمس کنم قلبت را

نه با دستانم بلکه با قلبم


احساس کافی نیست منطق که باشد

عشق مثل آتش برای لحظه ای در قلبم شعله نمی زند

که بعد کم کم به سردی گراید


بلکه مثل یک نهال جوانه می زند

وهر روز ریشه هایش به اعماق قلبم نزدیک تر می شود


چرا که من می خواهم عاقلانه عاشق شوم

پس. . .

‍چشمانم را می بندم


قلبم برای عاشقی کافیست


چشمانت باشد برای بعد. . .

بهانه ها...

بهار که می شود دلم جوانه می زند

 

                                    حرف های تازه تازه می زند

 

                     برای لحظه های ناگهان...

 

                   برای عشق...

 

     حرف از اجازه می زند

 

کمی عجیب می شود

 

              دوباره در سرش هوای سیب می شود

 

             به لحظه ی شکفتن شکوفه ها که می رسد

 

                        به سبزه ها جوانه ها

 

     به شور بلبلان در آشیانه ها

 

به آسمان ابری بهانه ها که می رسد

 

دوباره سبز می شود جوانه می زند

 

                     چو بلبلان نوای عاشقانه می زند

 

          و آسمان ابری بهار را بهانه می کند

 

    به چشم من

 

اشک های دزدکانه می زند