نغمه ی بیداری



زمین عزم دوباره شدن دارد

 

به سر هوای تازه شدن دارد

 


دوباره در تب وتاب است

 

دلش چو سیر وسرکه به جوش است

 

از آن چشمه ها می جوشد

 


هله !

 

ای شکوفه ها جوانه ها به پا خیزید

 

صدای پای آب زنگ بیداری ست

 


بلبلان چرا نمی خوانید

 

ترانه و آوازتان کجا مانده ست

 

نغمه سر دهید و

 

به عالم صفا دهید

 

که شکوفه ها دوباره بیدارند

 


جهان دوباره به شور آمده ست

 

در خروش و در غوغاست

 


صدای پای آب آمده ست

 

شکوفه ها بیدارو

 

بلبلان سر مست

 


تو ای دل من از چه غمگینی؟

 

تو هم دوباره به پا خیز

 

بس است!

 

عزلت و غم تا کی؟

 


صدای آب بشنو و

 

به شکوفه ها بنگر

 

به نغمه ی بلبلان بده گوشی

 

که از غم بی امان تهی باشی

 


راستی در این عالم

 

تو در پی بیداری که می کوشی؟

 


زخم کهنه

نوروز

سال تازه

دوباره روزها نو میشوند و

سال تازه

و دوباره زخم های کهنه ام تازه میشوند

آخر...

بی تو این سال برایم تازگی که ندارد هیچ!!!

کهنگی خاطراتت را هم بیشتر به رخم می کشد